معرفی وبلاگ
سلام هدف اصلی من از ایجاد این وبلاگ در مرحله اول شاید بهانه ای باشد برافزایش دانش و علم خودم ، و بعد تبادل اطلاعات من الان دانش آموزم ... ولی خوب که فکر می کنم ،به این نتیجه می رسم ما آدما تا موقعی که نفس میکشیم در حالا آموختن و کسب دانشیم. بیتا کریمی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 20514
تعداد نوشته ها : 4
تعداد نظرات : 22




Up Page

کدهای جاوا اسکریپت

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

يك روز تو يه خونه اي در فصل زمستون 2تا شكلات با طمع هاي آلبالو و پرتقال از دست مادر خونه افتادن روزمين ورفتن زيرگاز،هيچكس نتونست اونارو از زير گاز دربياره به خاطر همين تسليم شدن وديگه باشكلاتا كاري نداشتن.

شب كه شد وهمه خوابيدن2تاشكلات خودشون از زير گازبيرون اومدن ورفتن بالاي ميز ؛روي ميز يك ظرف پر از ميوه بود كه توش سيب،گلابي،پرتقال، انگور وموز بود اما آلبالو نبود.شكلات پرتقالي فورا از فرصت استفاده كرد،پوزخندي زدوگفت:آلبالووشكلات آلبالويي هيچ كدوم به دردنمي خورن!همشون بد مزّن.شكلات آلبالويي تعجب كرد وگفت:كي گفته مابدمزّه ايم؟خيلي هم خوشمزٌه ايم!

-ببين تو ظرف ميوه اثري از آلبالو نيست ولي درعوض 4تا پرتقال هست!

-اما اين هيچ ربطي به بد مزّگيمون نداره شايدفصل آلبالو نيست؟

-بهونه ي خوبي بود منم اگه جاي توبودم اين بهونه رو مي آوردم.

پرتقال همينجورهي خودشو خوشمزه تر ميدونست وتموم شدن مداوم پرتقالاي ظرف رو به رخ شكلات آلبالويي بي چاره ميكشيد.

روز هاي زمستون پشت سر هم سپري ميشد تا به بهار رسيد.بهار فصل آلبالوست ومسلّما ًتو هر خونه اي يه ظرف آلبالويي هست اما شكلات هاي زير گاز از وجود آلبالو مطّلع نبودن تا اينكه يك روز يه آلبالو از دست يكي از افراد خونه افتادكنارگاز،شكلات آلبالويي تا اين صحنه رو ديد سريع گفت:ديدي ماهم خوشمزه ايم!

-اين دليل نميشه كه تو هم خوشمزّه باشي تو كه خودآلبالو نيستي؟در هر صورت من از تو خوشمزّه ترم!

شكلات آلبالويي سرشوبه علامت نااميدي پايين گرفت.

شكلات پرتقالي گفت:حالا خودت فهميدي كه من از تو خوشمزّه ترم؟من اونقدر خوشمره ام كه حتي اگه دو سه ماه هم اين زير باشم، بازم منو ميخورن!

- نه ما اين زير خاك گرفتيم و خراب شديم هر چه قدر هم خوشمزه باشيم ممكنه بندازنمون سطل آشغال !

-من بايد بهت ثابت كنم كه خوشمزه ام.

-نه!نرو...

شكلات پرتقالي از زير گاز بيرون اومدو رفت خودشو روميز گذاشت .

مادر خونه وقتي اونو ديد گفت: اه اه چه شكلات خرابو كثيفي!

بعد اونو پرت كردتو آشغالي!بين اون همه كثيفي! شكلات آلبالويي وقتي اين صحنه رو ديد اشك از چشاش جاري شد .اون ياد گرفت كه هيچوقت نبايد مغرور باشه .بعد آروم آروم اززير گاز بيرون اومد و از اون خونه براي هميشه رفت.

چشمكبيتا كريميچشمك


1391/5/21 22:50

دونه ي هندونه

- مامان، هر چي مي گردم نيست خسته شدم!

- بگرد!خوب بگرد! الكي نگو خسته شدم- تقصيرخودته ،اگه درست و حسابي هندونه مي خوردي اينجوري نمي شد.                                  

- من درست خوردم ، خودش از دهنم افتاد بيرون .  

اين جرّوبحث علي و مامانش بود كه همينجورداشت بالا ميگرفت.

ماجرا از اين قراربود كه علي امروز صبح هوس هندونه خوردن به سرش زد،ازجاش بلند شد و براي خودش هندونه قاچ كرد و نشست كه بخوره ،هنوز تيكه ي اول رو نجوييده بود كه لاك  پشتهاي نينجا شروع شد،

 چنان جو گير شد وداد بلندي زد كه يكي از دونه هاي هندونه ي تو دهنش پرت شد بيرون!

مامانش وقتي اين صحنه روديد؛ جيغ بلندي برسر علي كشيد واونو اجبار كرد كه دونه رو پيدا كنه تا يك وقت خداي نكرده! فاطمه كوچولو اونو نكنه دهنش .

جاداره بگم فاطمه خواهر كوچيكه ي علي كه تازه چهار دست و پا رفتن رو ياد گرفته وهر چي مي بينه مي بره تو دهنش! بقول باباي علي: جاروبرقي خونه شده!

-مامان،به خدا نيست! هر چي مي گردم پيداش نمي كنم!

-صبركن الان ميام- اگه پيداش كنم حسابتو مي رسم،مگه دونه ي هندونه چقدر كوچيكه؟

مامانش مياد توحال و خودشو خم مي كنه وباچشمايي كه انگار صد در صد زوم شده با دقت تموم فرش اتاق رو نگاه مي كنه!

-نه رو زمين كه نيست!علي پاشو ببينم شايد به پاهات چسبيده.

علي بلند مي شه و پشتشو طرف مامانش مي كنه،يكي يكي پاهاشو از عقب مي ده بالا،ولي نه كف پاي علي هم نيست!

انگار دونه آب شده رفته تو زمين.

علي به ياد فيلماي پليسي مي افته و اقدام به بازسازي صحنه مي كنه!

 درمحل حادثه مي شينه و يك خودكار ميگيره رو لبش و همونجوري كه دادكشيده بود، داد مي زنه. خودكار پرت ميشه ! درست جلوي فاطمه مي افته . ولي از دونه خبري نيست.

 فاطمه هم، با چشمان مظلومي! نگاهي به آن دو ميكنه.

مامان ديگه راهي جز جارو كشيدن پيدا نمي كنه! وقتي كه ميره جاروبرقي روازاتاق بغلي برداره، صداي سرفه ي ناگهاني فاطمه به گوش مي رسه!

هردوبا عجله ! به طرف فاطمه مي دوند، مامان سعي ميكنه دهن بچه رو باز كنه،وقتي دهن فاطمه رو باز ميكنه دونه ي هندونه رو زير زبونش مي بينه و ميگه:« ما نيم ساعته داريم دنبال دونه مي گرديم! كه اين خانم نخوره! ايشون داشت مزّه مزّش هممي كرد. »

علي باعصبانيت مي گه:«خب حالاكه دونه پيداشد من ديگه برم كارتونمو ببينم!»

وقتي ميره تو حال و رو بالشت دراز مي كشه يك دفعه مي بينه كه ؛كارتون مورد علاقه اش هم تموم شده!

چشمكبيتا كريميچشمك

 

1391/3/30 18:33
روزي بنده اي از خدا پرسيد

خدايا تو كه تقدير را نوشتي

پس آرزو كردن ما

به چه درد ميخورد؟

خدا در جواب فرمود:

تو چه ميداني؟

شايد نوشته باشم

هر چه آرزو كرد...
دسته ها : متن رنگي
1391/3/30 18:17
  • كافيه يه بار تو كلاس يا خونه يا مهموني عطسه كني، تا 6 قرن بعد هر كي مريض مي شه و تو رو مي بينه، مي گه من از تو گرفتم!
  • وقتي نوبت ما مي شه نون بگيريم، آشناي شاطر هم مي ياد نون بگيره!
  • هر وقت مي خواي انگليسي تايپ كني، كيبورد رو فارسيه؛ و وقتي مي فهمي كه جمله رو تا آخر تايپ كردي!                                               پريدن فيوز برق با حساسيت مسابقه فوتبال رابطه مستقيم داره.
 تويه ظرف آجيل،اولين چيزي كه مي خوري يه بادوم تلخه.


1390/12/10 18:38
X